عدالت اجتماعی در اندیشه شهید مزاری

تاریخ افغانستان در دو سده اخیر آکنده از تحولاتی است که بنا بر بافت اجتماعی و ساختار برخاسته از استبداد سیاسی آن تا هنوز مورد واکاوی قرار نگرفته و هر تحولی در هر مقطی از تاریخ این کشور به صورت رسمی و از دید نظام های حاکم بر سرنوشت مردم به خوانش گرفته شده اند. همین امر باعث شده تا زوایای پیدا و پنهان حوادث و جریاناتی که در درازنای تاریخ این کشور شکل گرفته اغلب یا نادیده گرفته شده اند یا به صورت نادرست و به شکل انحرافی و مطابق با خواست نظام حاکم تفسیر شده اند.

یکی از درخشنده ترین جریانی که تاریخ معاصر افغانستان را رنگ دیگری بخشید و برای اولین بار مقوله های جدیدی چون انتخابات آزاد، نظام فدرالی، حقوق اقلیت ها، عدالت اجتماعی، برابری سیاسی و ... را وارد ادبیات سیاسی کشور کرد؛ جریانی بود که از سوی عبدالعلی مزاری سر بر افراشته بود. نزدیک ترین تعریفی که میتواند با ماهیت این جریان همخوانی داشته باشد این است که این جریان را پاسخی در برابر بی عدالتی، واکنشی در برابر تبعیض دوامدار، اقدامی در جهت آوردن اصلاحات و تلاشی برای همزیستی مسالمت آمیز بدانیم. اما همانطور که در بالا تذکر یافت، این جریان آنطور که باید معرفی میشد، نا شناخته ماند وتلاش های زیادی از سوی احزاب سیاسی مخالف صورت گرفت تا به عمد ماهیت این جریان را وارونه جلوه دهند
از آنجا که مواردی بی شماری را میتوان در پیوند به اندیشه و مرام مزاری بر شمرد، در اینجا صرف مفهوم عدالت اجتماعی دراندیشه شهید مزاری به بحث گرفته می شود و مولفه های اساسی عدالت اجتماعی از دید رهبر شهید مورد ارزیابی قرار می گیرند

بدون شک یکی از اساسی ترین حقوق شهروندی و یکی از مهم ترین نیازهای انسان برخورداری از عدالت اجتماعی و زیستن در روشنایی عدالت و برابری است. ولی از آنجا که همواره در طول تاریخ کسانی بوده اند که دسترسی به عدالت اجتماعی را محدود ساخته و عده ای زورمدار، عده ای دیگر را مورد ظلم قرار داده و حقوق اساسی و انسانی آنان را پامال کرده اند، رسیدن به عدالت اجتماعی و ترسیم جامعه ای مبتنی بر ارزشهای انسانی توام با مبارزات سیاسی بوده است

مزاری با درک نیازهای زمان خویش مواردی را مطرح کرد که زمینه های زیست مسالمت آمیز اقوام مختلف کشور را مساعد می کرد. زیرا مزاری با طرح عدالت اجتماعی خواستار به وجودآمدن نظامی بود که عدالت اجتماعی به معنی کامل خود در آن لحاظ شود و مورد حمایت قرار گیرد
عدالت اجتماعی هرچند یک تعریف ندارد اما یکی از مهم ترین اصل های نظام مردم سالار به شمار می رود. عمل مداوم به این اصل و در راستای تامین عدالت اجتماعی گام نهادن؛ نیازمند شجاعت در اظهار حقیقت، و ایستادگی در برابر متجاوز به حقوق انسان و حقوق ملی است. مزاری نماد کاملی از مبارزی بود که سر از پا نشناخته برای تحقق عدالت اجتماعی و نهادینه سازی حقوق شهروندی مبارزه و تلاش نمود و تا واپسین لحظات حیات پربار خود لحظه ای از تلاش نایستاد

از دید مزاری، شهروندی بدون تعلق به جامعه که در آن رابطه ها، بر وفق حقوق برقرار میشوند، واقعیت پیدا نمیکند. شهروندی که خویشتن و دیگر اعضای جامعه را حقوقمند میشناسد، در همان حال که از بند قیدهای قومی، مذهبی و... رها است، بعنوان شهروند یک جامعه، حقوق همه انسانهای ساکن در یک کشور را لحاظ میکند.

استقلال و آزادی در ساختن هویت خویش که حاصل رشد در استقلال و آزادی و - بر میزان عدالت اجتماعی است. اما ساختن این هویت نیازمند استقلالها و آزادیهای بر شمرده و جامعه باز و تحول پذیر است. چراکه در این جامعه است که انسانها نیروهای محرکه در حد مطلوب پدید می آورند و در رشد خود بکار می برند. از این رو، چند و چون نیروهای محرکه و بکار رفتن شان در یک جامعه، میزان استقلال و آزادی انسان عضو آن جامعه را بدست میدهند.

در جامعه ای زورمدار، قدرت سالاران و قدرت متمرکز تمایل دارند که همه چیز را از جنس خود کند و به خدمت منافع خود در آورد. به این ترتیب، هر منفعتی برای فرد و یا گروه، در روابط زور و در توازن قوا، الزاماً زیان و ضررهایی را برای فرد و گروهی دیگر به همراه دارد
در هر گوشه ای چنین جامعه ای، انواع تبعیضها رایج هستند. به همان نسبت که درجۀ تبعیضها بالا میرود، اقلیت سودبر کم شمارتر و اکثریت زیانبر پرشمارتر میگردند. در چنین جوامعی، پیوسته استعدادهای فراوانی ضایع میگردند و اقسام خشونتها و ظلم ها شیوع پیدا میکنند. فقیر، فقیرتر و غنی، غنیتر میشود. این فقر و غنا تنها به مادیات مربوطه نبوده بلکه دامنه آن معنویات را نیز تحت پوشش قرار میدهد.

رفع تبعیضها برای اینکه مردم و هسته های مردمی بتوانند در آزادی و استقلال به کسب دانش پرداخته و آزادانه به کار و زندگی خود مشغول باشند، نیاز به خیزشی داشت که صرف نظر از تعلقات قومی، سمتی و مذهبی در مسیر عدالت اجتتماعی برای همگان در حرکت باشد. این خیزش در نهضتی که مزاری به وجود آورده بود به وضوح قابل مشاهده بود. مزاری بارها در مجالس خصوصی و عمومی در کنار اینکه از حقوق هزاره ها به عنوان مصداق کاملی قربانیان تبعیض و بی عدالتی، دفاع می نمود از حقوق سایر اقلیت های قومی نیز سخن می گفت و مشارکت تمامی اقوام ساکن در کشور را یک اصل می دانست.

مزاری باور داشت تا زمانی که تمامی شهروندان کشور از حقوق مساوی برخوردار نشوند مشکلات سیاسی و اجتماعی در افغانستان حل نشده و عواقب خطرناکی برای کشور و مردم رقم خواهد خورد. در واقع برداشت رهبر شهید از عدالت اجتماعی با برداشتی که پوپر از عدالت اجتماعی در جامعه باز کرده همخوانی داشت. پوپر پنج مولفه را برا تامین عدالت اجتماعی پیشنهاد می کند که این پنج مولفه بارها (البته به صورت پراکنده و با ادبیات متفاوت) از سوی رهبر شهید مطرح شده و رسیدن به عدالت اجتماعی را جز با رعایت این اصول دست یافتنی نمی دانست

این پنج مولفه یا اصل قرار ذیل اند
الف) توزیع برابر بار شهروندی، یعنی آنگونه محدودیت ها که در زندگی اجتماعی در مورد آزادی لازم است
ب) سلوک مساوی با شهروندان در برابر قانون، البته به شرط آنکه
ج) قوانین خود ترجیح یا تبعیضی در مورد هیچ شهروند یا گروه یا طبقه قایل نگردد
د) بی طرفی محاکم عدلیه؛ و
ه) برخورداری از سهم مساوی نه تنها از بار بلکه مزایایی که شهروند به علت عضویت در یک کشور میتواند دریافت کند.

مزاری در طول سالهایی مبارزه خود همواره این اصول را با شعارهای "همه دارای حقوق مساوی اند"، "نمیخواهیم هزاره بودن یا ازبیک بودن در این سرزمین جرم باشد"، "هیچ کسی بر کسی دیگر برتری ندارد" و ده ها شعار دیگری که عدالت را فریاد میزد، در دستور کار قرار داد و برای رسیدن به عدالت اجتماعی و زندگی مسالمت آمیز از هیچ تلاشی دریغ نکرد
مزاری عدالت اجتماعی را نه به عنوان یک هدف بلکه به عنوان یک معیار برای ارزیابی و سنجش پندارها و گفتارهای دنبال می کرد. رسیدن به عدالت اجتماعی از دید رهبر شهید به معنی از بین رفتن فاصله میان وعده های داده شده و کارهای انجام داده بود و نظامی که که می بایست بر پایه عدالت اجتماعی استوار می بود نظامی بود که در آن حقوق اقلیت ها نه در قالب تفاهم نامه ها و وعده های سیاسی که در میدان عمل مورد توجه قرار می گرفت. مزاری بارها شعار های داده شده از سوی سران احزاب سیاسی در افغانستان را با عملکردهای احزاب نا هماهنگ و متضاد دانسته و ریشه های بسیاری از مشکلات را در تفوق طلبی ها و برتری جویی ها قومی میدانست. از این رو طبیعی بود که جز با عدالت اجتماعی و برابری حقوق شهروندی راه حلی دیگری قابل تصور نبود
از سویی دیگر نظامهای که در افغانستان وجود داشت -چه در ادوار گذشته که نظام شاهی بود و چه در دوران جنگ های داخلی که مبتنی بر زورمداری و جنگ بود-، هیچ کدام نماینده مردم به شمار نمی رفت و در نتیجه نمی توانست عدالت اجتماعی را تامین کند. برای تامین عدالت اجتماعی به نظامی نیاز بود که برخاسته از اراده عموم باشد و اراده عموم ملت را تمثیل کند. مزاری با درک این نیازمندی انتخابات را به عنوان بهترین گزینه برای حل بحران افغانستان پیشنهاد نمود و ساختار داخلی حزب وحدت را نیز بر بنیاد انتخابات بنیان گذاشت
در واقع نوع نگاه شهید مزاری در مورد ساختار نظام برگرفته از فسلفه ای بود که ریشه در اندیشه های روسو داشت

از دیدگاه روسو، یک حکومت خوب تنها موظف به برآورده کرده منافع مجموع ای از افراد، همچنان که جان لاک به آن معتقد بود نیست، و مضاف بر این و بر خلاف دیدگاه هابز در این زمینه، چنین حکومتی تنها خادم منافع یک دولت نمی تواند باشد، بلکه مقید به رسیدگی به منافعه همه مردم به عنوان یم کلیت است. حکومت مطلوب روسو، می بایست نماینده اراده عام باشد
لذا این موضوع که مزاری میخواست تمامی اقوام ساکن در کشور باید به تناسب شعاع وجودی شان در قدرت سهیم می بودند جز از طریق انتخابات غیر قابل دسترس بود

سخیداد مهدی یار / استاد روزنامه نگاری، دانشگاه جوزجان