نقد و نظر امان الله فصیحی در مورد دانشنامه هزاره
دوستان دانشنامهنگار مدعی هستند که این کتاب برای نسل جدید هزاره که زبان انقلاب و جنگ و جهاد را نمیفهمند و برای دنیای جدید بهعنوان یک متن مرجع و متن عملی نگارش شده است. من شخصا از این جهت خیلی خرسندم که یک چنین متنی نگارش شود و به زبانهای زنده دنیا ترجمه شود. اما پرسش این است که آیا دانشنامۀ هزاره با این کمیت و کیفیت از چنین ظرفیتی برخوردار است؟ من پیشاپیش این پرسش را پاسخ نمیدهم؛ ولی برخی ویژگیهای آن را مینویسم و قضاوت را به فرهیختگان هزاره و خوانندگان عزیز واگذار میکنم
مرجعیت علمی دانشنامۀ هزاره
ما برون را ننگریم و قال را
مادرون را بنگریم و حال را
دوستان دانشنامهنگار مدعی هستند که این کتاب برای نسل جدید هزاره که زبان انقلاب و جنگ و جهاد را نمیفهمند و برای دنیای جدید بهعنوان یک متن مرجع و متن عملی نگارش شده است. من شخصا از این جهت خیلی خرسندم که یک چنین متنی نگارش شود و به زبانهای زنده دنیا ترجمه شود. اما پرسش این است که آیا دانشنامۀ هزاره با این کمیت و کیفیت از چنین ظرفیتی برخوردار است؟ من پیشاپیش این پرسش را پاسخ نمیدهم؛ ولی برخی ویژگیهای آن را مینویسم و قضاوت را به فرهیختگان هزاره و خوانندگان عزیز واگذار میکنم
الف. معنا شناسی
نخستین کار پرداختن به ماهیت دانشنامه است. دانشنامه که حداقل به اطلاعاتى جامع و در عين حال فشرده دربارة دانستهها و يافتههاي بشر معنا شده است تا در اختيار خوانندگان و نسلهای کنونی و آینده قرار گیرد، قطعا متفاوت از مجله، پایان نامه، رساله دکتری، کتاب، مردم نگاری، مردم شناسی و تاریخنگاری است. بنابراین، دانشنامه به عنوان کتاب مرجع، چیزی فراتر از همه اینها و جامع همه مسایل مربوط به موضوعاتی است که دانشنامه به آن قید خورده است. دانشنامه در عین اینکه یک متن علمی است، اما با متون علمی دیگر که در آن مجالی برای نظریه پردازی و ارائه دیدگاه و نظریه است، متفاوت است. از باب مثال «دانشنامه اسلامی» رسالت خود را پرداختن به تمام مدخلهای مربوط به اسلام در حوزههای مختلف تعریف نموده است. یا دانشنامههای تخصصی چون «دانشنامه علوم جنایی و اقتصادی» به تمام موضوعاتی میپردازد که مرتبط با جرم و اقتصاد است
به نظر میرسد، پشوند یا قید دانشنامه مهمترین عنصر یا بخش برای آن است که در پرتو آن، مسیر، چشم انداز، اهداف و نتایج مشخص و روشن میشود. از این جهت، دو کلمه «دانش» و «هزاره» در دانشنامه هزاره باید تعریف و مفهوم شناسی علمی و دقیق شود. اگرچه در ادبیات رایج مفهوم دانش و دانشنامه بدلیل سابقه طولانی و کارهای گسترده که در این زمینه صورت گرفته، روشن است، اما در عین حال باتوجه به کار انجام شده در این دانشنامه این سوال جای طرح دارد که آیا به اطلاعات بدست آمده از میدان بوسیله مصاحبه یا چشم دید دانش گفته میشود یا آنها صرفا داده یا مواد خام است که باید تبدیل به دانش شود؟
همچنان واژه «هزاره» که بار سیاسی، تاریخی، زیستی و تباری در آن برجسته و حتی مورد نزاع و جنجال است، باید به صورت دقیق با استفاده از رویکردهای مختلف؛ مخصوصا رویکرد جامعه شناسانه و مبتنی بر دادههای علوم اجتماعی و در عین حال با اتکا به ارتکازهای ذهنی و عرفی به صورت دقیق صورتبندی و تعریف شود. آیا این کار صورت گرفته است؟ نمیشود براساس کتابهای عمومی در مورد نژاد، قوم و تبار اکتفا کرد. چون خصوصیات مصداقی این مفاهیم در بسترهای اجتماعی متفاوت است.
ب. شمولیت
اولین پیششرط رسیدن به منزلت مرجعیت، شمولیت دانشنامه است. دانشنامه باید هزارهشمول باشد و هر شخصی بتواند موضوعات مهم خود را در آن بیابد و موضوعات مهم حیات هزاره در آن انعکاس یافته باشد. اما دانشنامۀ هزاره دارای چنین شمولیتی نیست. از باب نمونه صرفا به چند مورد اشاره میشود.
1. کارشناسان و مشاوران علمی
در پی نامۀ سرگشادۀ اینجانب به نخبگان، بنده بهصورت مستقیم و غیر مستقیم با تعدادی از کارشناسان و مشاوران علمی ارتباط گرفتم، نقش و دیدگاه آنها را در بارۀ فرایند و محتوای دانشنامه جویا شدم، فرمایش اکثر بزرگان این بود که در آغاز کار دانشنامه با ما یک مشورت صورت گرفته است و ما اصل کار را تأیید کردهایم، نکاتی را هم بهمنظور انجام بهتر کار در ابتدا و بعد از نشر ویراست نخست جلد اول خدمت مسؤلین دانشنامه بیان کردهایم ولی بعد از آن دیگر در جریان روند تهیۀ مدخلها و نگارش مقالات قرار نگرفتهایم. از فرمایشات بزگواران پیداست که نه تنها مقالات دانشنامه برای ملاحظه به بزرگان ارسال نشده است، بلکه روند و خطوط کلی نگارش دانشنامه نیز به سمع و نظر آنها نرسیده است. حتی از صحبتهای برخی از اعضای شورای علمی نیز پیداست که خود آنها نیز محتوای مقالات را از نظر نگذراندهاند. هدف از نگارش این بند این است که بزرگانی که میشود به دانش افغانستان شمول و تخصص آنها اعتماد کرد، در فرایند کار نقش نداشتهاند.
2. گروههای ویراستاری و ارزیابان علمی
از بررسی این دسته دو کاستی بزرگ به دست میآید؛ نخست عدم شمولیت محتوایی است. در ذیل این عنوان چهار کارگروه تاریخ، فرهنگ (نقاشی، ادبیات، شعر و داستان)، سیاست، تاریخ معاصر و جغرافیا تشکیل شده است. معنای این سخن این است که به چهار بحث مذکور پرداخته میشود. حال سوال این است که آیا چهار عنوان مذکور درونمایه جامعۀ هزاره را بهتصویر میکشد؟ برای سبک زندگی هزارهها، فرهنگ بهمعنای علمی، اقتصاد، زراعت، پوشش گیاهان، محصولات باغی و زراعی، سرمایههای طبیعی، ساختارهای اجتماعی، نظام حقوقی، جمعیت، نظام خانواده، توسعه و پیشرفت، نظام ارتباطی و اخلاق اجتماعی، نیروهای اجتماعی و سرمایههای انسانی، آثار باستانی، بناهای تاریخی، زمین، معادن، خاک، ظرفیتهای زمینی و غیره بحث میشود یا خیر؟ یقینا این عناوین و عناوین دیگر از این قبیل نه ذیل گروههای فوق میگنجد و نه عزیزانی که در هر یک از گروهها ذکر شده، تخصص علمی در عرصههای مذکور را دارند. پس با عرصههای مهم زندگی هزاره چه باید کرد؟ حتی آیا از افراد مذکور واقعا در قلمروهای کاری شان استفاده شده است؟ چرا زندگی هزاره به چهار قلمرو تقلیل یافته است؟
در گام دوم، مصداق این گروههای محدود به همان چهار قلمرو، هزارۀ شیعه است و هزارههای اسماعیلی و حنفی بهصورت مغفول مانده است. چون اگر آنها مورد توجه میبود، باید افرادی از آنها هم دعوت میشدند. علاوهبرآن افراد از مناطق مختلف و بهرهمند از تخصص و گرایشهای متفاوت در نظر گرفته نشده است. میطلبید که دانشنامه یا از متخصصان طراز اول و یا به تناسب از متخصصان مناطق مختلف بهصورت واقعی استفاده میکردند تا مقالات بهصورت علمی ارزیابی میشد. آن هم افرادی که عمدتا با حیات فرهنگی هزاره ارتباط نزدیک داشته باشند نه آنهایی که در کشورهای دور دست و یا نزدیک زندگی میکنند و تجربۀ زیسته در میان مردم ندارند. به قول معروف از دور دست برآتش دارند و چیزهایی در مورد افغانستان و هزاره شنیدهاند
3. گروههای منطقهای
برای مناطق مختلف هزارهنشین با همین عرض و طول که خود دانشنامهنگاران در نظر دارند (امامی، اسماعیلی، حنفی و سادات) فقط شانزده کارگروه منطقهای تشکیل شده است. تمرکز آن نیز به برخی ولسوالیهای هزارهنشین سه ولایت بامیان (مرکز، پنجو، یکهولنگ و ورس)، دایکندی (اشترلی، سنگتخت، مرکز دایکندی، میرامور و کیتی) و غزنی (قرهباغ، مالستان، جاغوری و ناور) است. خارج از این قلمرو فقط به سه ولسوالی بلخاب، دایچوپان و لعل و سرجنگل پرداخته شده است. اما برای مناطق دیگر هیچ تدبیری سنجیده نشده است. همین نکته در مهندسی مداخل نیز خود را نشان داده است. دلیل عدم توجه به مناطق دیگر چیست؟ آیا کسی حاضر به همکاری نشده است یا اینکه عزمی برای تشکیل کارگروه برای مناطق دیگر نبوده است؟ در هر صورت دانشنامه از این جهت شمولیت ندارد و بسیاری از سروصداها از همین ناحیه است
4. صورتبندی مداخل
الف. شمولیت موضوعی: مهمتر از همه شمولیت دانشنامه در گرو شمولیت در مداخل آن است. متأسفاه مداخل دانشنامه از شمولیت در زمانی و هم زمانی برخوردار نیست. از نظر تاریخی دانشنامه عمق تاریخ هزاره را نشانه نگرفته است. جز چند مدخل محدود، مابقی همه به زمان حال مربوط است.
از نظر هم زمانی نیز شمولیت وجود ندارد؛ از 646 مدخلی که من حساب کردهام، حدود 226 مدخل به اشخاص و 218 مدخل به کتاب و نشریات، 166 مدخل به مکان و قریهها، 119 مدخل به امور چون اداب و رسوم، قوم، حیوانات، گیاهان، بازیها، باورهای عامیانه و 17 مدخل به احزاب و تشکلهای سیاسی و علمی - فرهنگی اختصاص یافته است که جز انسجام و اقتدار ملی مابقی در ایران فعال بودهاند. از همینجا میتوان چند نقص عمده و اساسی را شناسایی کرد؛ در گام اول بخش محتوایی جامعه و بنسازههای فرهنگی هزاره و برخی کلیدواژههای حیاتی مثل «احیای هویت» با اینکه زمینه طرح داشت عمدا یا سهوا، توجه نشده است. این امر بیانگر این است که دانشنامهنگاران عزیز طرح روشنی برای طراحی مدخل نداشتهاند. در حالیکه در دانشنامهها موضوعاتی مدخل میشود که قبل از همه سرشناس و بیانگر فاکتورهای اصلی موضوع دانشنامه باشد. ملاک سرشناسبودن هم این است که در منابع دیگر در مورد آن مطلب تولید شده باشد. کافی است که هر یک از این مداخل در گوگل سرچ شود. برای مثال «اوغور» مدخل میشود تا در دنیا معرفی شود، اما «آبه» مدخل نمیشود؛ همینطور چیزهای ریز و خرد دیگر در قسمت مکانها، آداب و رسوم، اشیا، جاه و مکان. اگر مدخلها بررسی شود، روشن میشود که همین مدخلها نیز هزاره شمول نیست و در موارد خاص محدود است.
در مورد هزارههای اهل سنت و اسماعیلی هم بیش از ده مقاله در مجموعۀ هشتصد مقاله نمیتوان یافت که این خود غیر قابل دفاع است. برخی عزیزان نیز به معرفی جزیترین موضوعات با استفاده از یک کتاب پرداختهاند که بیانگر مخدوش بودن اطلاعات دانشنامهای است.
ب. شمولیت محتوایی: مداخل آوردهشده سویههای مختلف شناختی دارد که هم در مدخلیابی اهمیت دارد و هم در نگارش مقاله در مورد آنها. برای مثال برای «آته» صرفا یکسویه شناختی آن در دانشنامه لحاظ شده است که اسم یک طایفه آمده است، در حالیکه کاربرد اصلی آن برای «پدر» است و پدر در فرهنگ هزاره از جایگاه والایی برخوردار است. یا «آجه» به «مادرکلان» نیز استعمال میشود، ولی دانشنامه به این سویههای شناختی و کاربردی مدخلها توجه نکرده است و به بیان سطحیترین معنای مداخل بسنده کرده است. «آبه» و «آیه» که در مناطق هزارهنشین مرادف مادر است کاملا فراموش شده است. این کار هویتزدایی از اصطلاحات فرهنگی و راندن معناهای اصلی واژگان به ذهن ناآگاه جامعه است. «آجهگگ» را بهعنوان معدن استفاده کرده است، ولی خطای فاحش آن این است که آن را در تعریف مدخل جزو ولایت بامیان معرفی کرده ولی در محتوای مقاله توضیح داده است که بخش اصلی آن در بهسود است. تناقض با این روشنی در عنوان و متن!! نمونۀ دیگر آغه را بهعنوان زنان اشراف گرفته است، در حالیکه در برخی مناطق به خواهر نیز اطلاق میشود.
این در حالی است که در نگارش هر مدخل مباحث بسیار مهم که بیانگر سرمایههای شناختی هزاره است قابل طرح است. حتی همان آجگگ به مثابه معدن دارای سویهها و سرمایه شناختی است که اصلا به آنها توجه نشده است. در واقع مداخل بسیار لخت و عریان معرفی شده و با بسترهای اجتماعی و فرهنگی هزاره پیوند نخورده است. در حالیکه توقع از دانشنامه نگاری این است که این سرمایههای شناختی در حال زوال باید حفظ و نگهداری شود. برای مثال آب در فرهنگ هزاره مدخل بسیار پر معنا است که اصلا به آن توجه نشده است.
در قسمت معرفی اشخاص هم فقط به معرفی شخص و فعالیتهای دم دستی او اکتفا شده است؛ در حالیکه یکی از فلسفههای آوردن اشخاص در دانشنامهها رسوخ در متن جامعه از طریق بررسی افراد است. بهنحوی که خواننده با زندگی نامه یک شخص با زمینه و زمامه او و تأثیراتش در جامعه آشنا شود. لذا به افراد سرشناس و تأثیر گزار پرداخته میشود؛ نه هر شخصی.
ج. مدخلسازی: مشکل دیگر در مدخلگزینی مدخلسازی است؛ این کار با چند روش انجام شده است. نخست آوردن چیزهای که اصالتا ریشۀ هزارهگی ندارد؛ مثل اتن. دوم پرداختن به موضوعات بهصورت تکراری؛ برای مثال کتاب احیای هویت سه بار نگارش شده است. در حالیکه باید در یک مقاله تطورات آن نگارش میشد. اوردن مجموعۀ از کتابهای که هیچ ضروتی به مدخلشدن ندارد؛ نگارندگان میتوانستند خود نویسنده را در جایی خودش مدخل تعریف میکرند و تمام آثار و فعالیت وی را یکجا لیست میکردند. با حذف این مدخلها یک سوم دانشنامه کم میشود. در مورد اشیا نیز چنین است. برای مثال سه نوع اسیه را آورده است؛ در حالیکه میتوانیستند همه را در یک مقاله بنویسند. سوم استفاده از مدخلهای ترکیبی است؛ چندین مدخل در مورد ارزگان با حرف عطف آورده شده است. همینطور مدخل شبهجمله آمده است؛ مثل «ارزگان در زمان امیرعبدالرحمان». ارادۀ نویسندگان بر این بوده است که تعداد از مداخل مرتبط با ارزگان را اینجا بیاورند؛ چون حرف اول آنها با این جلد سازگار نبوده از یک ترفند استفاده کردهاند و آن گذاشتن اسم ارزگان در اول هر مدخل است. مثل مدخل «ارزگان و ویرانی» و «ارزگان در زمان امیر عبدالرحمان». این خلاف اصل دانشنامهنگاری است و چنین روش گزینشی کل نظم را به هم میزند. خوب اگر قصد بر مدخلسازی است باید در موارد دیگر نیز چنین میشد. از طرف دیگر برخی مداخل با همین ترفند نیز حذف شده است.
د. فقدان قاعده در تشخیص ارتباط و عدم ارتباط مداخل: قاعدۀ مشخص وجود ندارد که بشود براساس آن تشخیص داد که کدام پدیده مرتبط با هزاره است یا نیست؟ همانگونه که ذکر شد چرا حجم وسیع از مقالات به اشخاص، کتاب و اماکن اختصاص یافه است؟ این امر بیانگر این است که یک قوه مدبره که توازن و تعادل را تنظیم کند وجود نداشته است.
از سوی دیگر برخی چیزهای عام آمده است و برخی آنها نیامده ست؛ مثلا اسلام بهعنوان دین هزاره و افغانستان بهعنوان زیستگاه هزاره آمده است، اما افغانی بهعنوان پول هزاره نیامده است. همچنین گاه نسبت سببی، باعث شده است که یک فرد در دانشنامه بیاید. برای مثال، در شناسۀ قومیت خانم جمیله احمدی، تاجیک ذکر شده است. ایا برعکس آن هم درست است؟ همینطور اشخاصی دیگری آمده است که در شناسۀ مدخل قزلباش ذکر شده است.
این موارد نشان میدهد که مدخلیابان منطق مشخص نداشته است. هر کسی هر آنچه را برایش آسان بوده بهعنوان مدخل پیشنهاد داده و نگارش کرده است. مرور مداخل نشان میدهد که نویسندگان با عمق زیستجهان هزاره آشنایی ندارند. این امر سبب شده است که در شکار مدخل دچار مشکل شوند.
ج. اعتبار علمی
فاکتور دیگر مرجعیت، اعتبار علمی است. در نوشتار قبلی در مورد اعتبار و ارزش روش جمعآوری اطلاعات توضیح داده شد. علاوهبر نقیصۀ قبلی به چند نکتۀ دیگر در این سیاهه اشاره میشود.
1. طی مراحل مقاله دانشنامهنگاری
مقالۀ دانشنامهنگاری حداقل باید ده مرحله را سپری کند. شروع آن مدخل یابی، منبع یابی و نگارش مدخل براساس اطلاعات و منابع موجود و پایان آن ویراستاری ادبی است. مشکلات موجود در مقالات نشان میدهد که این مراحل دهگانه سپری نشده است. خوشبینانهترین قضاوت این است که مقالات فقط ارزیابی فنی و ویراستاری اولیه شده است. اگر مراحل دهگانه سپری میشد، یقینا مشکلات موجود (که خود بزرگان نیز قبول دارند)، برطرف میشد. به احتمال قوی یک نفر تمام مقالات را هم نخوانده است و یکدستسازی شکلی و ساختاری مقالات صورت نگرفته است. اگر یک فرد مسئول خواندن تمام مقالات میبود، یقینا حداقل از نظر ساختاری و شکلی مقالات یکدست میشد (نمونه بعدا ذکر میشود).
2. تخصص و مهارت دانشنامهنگاری
نویسندگان مقالات دانشنامهنگاری انسانهای عزیز و بزرگواری هستند، اما هیچکدام دانش نظری و تجربۀ عملی دانشنامهنگاری در هنگام نگارش مقالات این مجلد نداشتهاند. طبق اطلاعات به دستآمده، نگارش مقاله برای دانشنامه اولین تجربۀحرفهای این عزیزان است؛ اگر سخن من بدون پشتوانه است، عزیزان میتوانند رزومه علمی و دانشنامه نگاری خود را در سایت دانشنامه بارگزاری نمایند و از تخصصی علمی و تجربی خود مردم را اطمینان دهند.
3. حجم نگارش مقاله توسط نویسندگان
45 نفر بهعنوان نویسندگان دانشنامه در اول کتاب درج شده است. اما بشترین مقالات توسط چند نفر نگارش شده است. مقالات هر فرد از نظر کمیت چنین است: 100، 93، 81، 63، 60، 51، 47، 28، 22، 19، 19، 18، 17، 16، 12، 10، 8، 7، 6، 5،5، 4،4، 4، ،3، 3،3، 2، 2، 2،2، 2، 2، 1،1، 1، 1.
قطع نظر از جهتگیری سیاسی عزیزان پر کار و پر نویس، واگذاری مدخل با این حجم به افراد خلاف روش دانشنامههای مکتوب و معتبر است. طبق نظر متخصصان دانشنامه نگاری، نگارش بیش از ده مدخل در یک مجموعۀ نزدیک به هشتصد مقاله خلاف اصول و رویۀ علمی است. نگارش مقاله در حجم بالای مثل دانشنامه هزاره آن هم در فاصله زمانی حدود پنج سال از سوی عزیزانی که شناخت تخصصی از هزاره و تجربه دانشنامه نگاری ندارند با منطق و روشهای رایج دانشنامه نگاری سازگار نیست. به ویژه در موضوعاتی که به قول خود عزیزان منبع هم به قدر کافی وجود ندارد. کافی است که عزیزان به دانشنامههای لاتین و فارسی و از جمله دانشنامه جهان اسلام مراجعه کنند؛ بهوضوح در مییابند که در عرف دنیا مقالات دانشنامه نوعا توسط بهترینهای یک موضوع نگارش میشود و هرگز مداخل به غیر متخصصین داده نمیشود. بالای شصت درصد دانشنامه جهان اسلام چنین است. سایر مدخلها نیز توسط افراد متخصص و شناخته شده نگارش شده است. واگذاری مداخل به روش دانشنامه هزاره واقعا قابل دفاع نیست و بیانگر این است که هیچ دور نما و ملاک علمی برای واگذاری مقالات در مورد توجه نبوده است. متأسفانه نه تنها نویسندگان متخصص مدخلها نیستند، بلکه اسم برخی از این عزیزان پرنویس اصلا در مراکز علمی مطرح نیستند و حتی گفته میشود که برخی اسامی مستعار و حجم بالای عزیزان نگارش و تحقیق را با نوشتن در دانشنامه هزاره آغاز کردهاند. از همین رو صفحات مجازی این روزها پر از خطاهایی است که در مقالات همین اشخاص دیده میشود. مقایسه رفرنسهای دانشنامه نشان میدهد که نویسندگان دارای پر کار در دانشنامه فقط آدرس داده و منابع دارای اطلاعات موجود نیست و یا کاملا بد فهم شده است. یک نمونه مقاله اوحدی است. چند نمونه را قبلا خدمت عرض کرده بودم.
4. کمیت و کیفیت نویسندگان
همانگونه که گروههای منطقهای عمومیت و شمولیت ندارد، فراوانی نویسندگان نیز محدود است. یک نوع محدویت مربوط به مناطق جغرافیایی افغانستان است. مطابق روش که دانشنامه در پیش گرفته است باید از تمام مناطق نویسنده جذب میکرد تا بتواند با توجه به شناختی که از محیط و منطقه دارند، دادهها را آنالیز و راستی آزمایی کنند. اما این کار صورت نگرفته است. از منظر تخصص هم اگر دقت شود، بیشترین مقالات توسط عزیزانی نگارش شده است که نوعا دارای تحصیلات حوزوی هستند و جز دکتر ساکایی، یحی بیضا، اسلم جوادی و اسدالله شفایی، از چهرههای مشهور دانشگاهی کسی دیگر حضور ندارد. تعداد مقالات دوستانی که اسم شان ذکر شد، نیز اندک است. برای مثال دکتر ساکایی هفت مقاله و بیضا دو مقاله نگارش کرده است. این امر خود را در طراحی مدخلها نیز نشان داده است و مدخلها را به سمت و سوی خاص هدایت کرده است.
حتی اگر قبول کنیم که دوستان دانش عمومی در مورد افغانستان دارند، ولی این مسلم است که دانش تخصصی در مورد هر منطقه و حتی مداخل انتخابی شان نداشتهاند. بههمین دلیل وقتی در مورد اشتباهات محتوایی یا جاماندن مداخل سؤال میشود؛ پاسخشان این است که کسی همکاری نکرد و ما هم اطلاعات نداشتیم. در حالیکه دانشنامه مردم نگاری نیست تا اطلاعات شفاهی جمعآوری شود. در دانشنامه باید اطلاعات تولیدشده از منابع مختلف بدون سانسور جمعآوری شود. اگر قرار بود که دانشنامه با روشهای مردم نگارانه کار شود، حتما باید افرادی جذب میشد که به روشهای پژوهشی مردم نگاری مسلط هستند تا از این طریق اطلاعات به درستی راستی آزمایی میشد. این کار نیز صورت نگرفته است.
5. عدم رعایت معیارهای علمی در تشکیل برخی گروههای ویراستاران و ارزیابان علمی
دانشنامهنگاران گرامی در انتخاب همکاران خود به تعریف رشتههای علوم و عرصههای اجتماعی توجه نکردهاند. برای نمونه تلقی عزیزان از فرهنگ، شعر، ادبیات و هنر است. لذا سرورانی را در گروه فرهنگ دعوت کردهاند که در همین زمینه صاحب نام و آوازه هستند. اما هم معنای علمی فرهنگ و هم فرهنگ هزاره بسیار وسیعتر از معنای مورد نظر عزیزان است. فرهنگ با تاروپود زندگی بشر پیوند خرده است؛ تقلیل آن به چند مورد خاص ناصواب و خلاف روح علمی است. آنچه در دانشنامه لازم است، فرهنگ بهمعنای علمی و دانشگاهی آن است؛ چون دانشنامه تنها کتاب شعر، ادبیات و داستان نیست، بلکه کتابی است که در آن آداب و رسوم زندگی انعکاس داده میشود و قرار است بهعنوان مرجع در عرصۀ فرهنگ هزاره معرفی شود. جز دو نفر از عزیزان مندرج در ذیل گروه سیاست و تاریخ معاصر سایرین نیز سنخیتی با عنوان گروه ندارند. آقایان دکتر جواد صالحی و الهام غرجی، باید خودشان ابراز نظر کنند که چقدر محتوای سیاسی دانشنامه را بهصورت عام و مقالات سیاسی دانشنامه را بهصورت خاص ارزیابی کردهاند، ولی ردپایی معنادار از این عزیزان در دانشنامه دیده نمیشود، بلکه بشتر به افرادی ارجاع داده شده است که حقیقتا از متخصصان سیاست و تاریخ معاصر نیستند. علاوهبر آن جهتگیری سیاسی مشخصی نیز دارند و به قول ماکس وبر نتوانسته در عمل سیاست را از دانش جدا کند. گرایشهای سیاسیشان دانشنامه را از مسیر اصلی آن منحرف کرده است. ضمن اینکه انتقادات جدی برخی از همین عزیزان بیانگر آن است که اسمشان برای تزیین درج شده است. شناخت عزیزان از روشهای تحقیق میدانی و مردم نگاری نیز سطحی و غیر دقیق است.
من یقین دارم که عزیزان چون استاد ناطقی شفایی، استاد فاضل کیانی، سیدغلامحسین موسوی، کاظم یزدانی از اعضای گروه تاریخ در عمق کارهای دانشنامه قرار نگرفتهاند. بعید میدانم که زیر نظر این بزرگواران چنین اشتباهات فاحش انجام شده باشد. من اعضای گروه جغرافیا را نمیشناسم، اما این سخن را بهصورت واضح میگویم که اشتباهات مرتبط با اسامی و قلمروهای جغرافیای نشانگر این است که مشورۀ لازم با اعضای گروه جغرافیایی صورت نگرفته است. اگر این اشخاص حقیقتا مورد مشوره قرار گرفته باشند، باید پاسخگوی اشتباهات خود باشند. نوعا قلمروهای جغرافیایی اشتباه درج شده است. کافی است که به صفحات مجازی افرادی که دانشنامه دستشان رسیده است، مراجعه شود.
6. بیتوجهی به تخصصهای مورد نیاز دانشنامهنگاری
نگارش دانشنامه در مورد هزاره نیازمند آن است که به رشتههای تخصصی دیگر هم توجه شود. با تخصص محدود نمیشود تمام کارهای دانشنامه را به پایان رساند. از جملۀ آن رشتهها آمار و جمعیتشناسی است. چون دادههای آماری قابل اعتماد وجود ندارد. همچنین خصوصیات جمعیتی مردم هزاره نیازمند دقت و تحلیل است که این کار تنها از توان رشتۀ جمعیتشناسی برمیآید. بههمین خاطر است که دادههای آماری تناقض ایجاد کرده است و هیچ پایه ندارد. برای مثال از یکسو میگویند که این دانشنامه شامل چهار دسته: شیعۀ امامی، حنفی، اسماعیلی و سادات میشود و در جایی دیگر جمعیت را 19 تا 25 درصد ذکر میکنند؛ چطور این دو سازگار است؟ در مقاله اسلام آمار شیعیان و هزارهها 20 تا 30 درصد ذکر شده است (ص 580) در دو صفحه بعد چنین آمده است:« جمعیت هزارهها افزون بر هشت میلیون هزاره دوازده امامی، چهار میلیون هزاره سنی و یک و نیم میلیون هزاره اسماعیلی است» (583) اما هیچ منبع معتبر آماری ذکر نمیکند بلکه صرفا به کتابی ادرس میدهد که در این قسمت معتبر نیست. همینطور در موارد زیاد جمعیت یک منطقه کوچک به صورت دقیق ذکر میشود. خانهها و جمعیت مناطق مختلف بهصورت عدد ذکر شده است؛ بدون اینکه به یک منبع متقن آماری مستند کرده باشد. متخصصان روش تحقیق کیفی و کمی نیاز دیگر نگارش دانشنامه هزاره است. لازم است که دانشنامهنگارانگرامی از منبعشناسان متخصص مرتبط با هزاره استفاده میکردند. باستانشناس، مردمشناس، جامعهشناس، مورخ امور باستانی، مردم شناسی و مردم نگاری، مورخ افغانستان و حداقل مسلط به زبان انگلسی نیاز مبرم دانشنامهنگاری است. متأسفانه هیچ کدام در دانشنامهنگاری لحاظ نشده است. شاید به اندازۀ انگشتان دست بتوان رفرنس انگلیسی پیدا کرد. آن هم متون علمی نیست، بلکه به گزارش سازمانها ارجاع داده شده است. حتی در دانشنامه از منابع و متون پشتون استفاده نشده است. اگر قرار است که ما با دانشنامه در مورد هزاره بنویسیم باید منابع تولیدشده به زبان پشتو و آثار وطنداران تاجیک را ببنیم؛ متأسفانه هر دو مغفول مانده است. حتی اسناد و گزارشهای دولتی و منابع نگارششده در کابل دیده نشده است. به دم دسترسترین منابع ارجاع داده شده است.
7. محتوا
بررسی موردی استاد امیری اعتبار و عمق محتوای مقالات اساسی را آفتابی ساخت و نشان داد که نزد اهل فن محتوای تولید شده مخدوش و بیمعنا است. در عین حال بهصورت عمومی محتوای دانشنامه نیز دارای مشکلات فراوان است که به برخی از آنها اشاره میشود
الف. اشتباهات آشکار: همانگونه که در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی نمایان است، محتوای دانشنامه دارای خطاهای آشکار و پر تناقض است. خصوصا در ثبت و ضبط مناطق، قلمرو جغرافیایی، اطلاعات افراد و اشخاص، معارف و مشاهیر. این مشکلات آنقدر فراوان است که حقیقتا کمتر مقالهای را در مورد مناطق میتوان یافت که با خاطر آرام به آنها اعتماد و بهعنوان منبع معرفی کرد. در مورد افراد نیز این اشتباهات رخ داده است. برای مثال دانشگاه ابنسینا در سال 1389ش تأسیس شده است. اما در مورد یک فرد آمده است که در سال 1387ش وارد دانشگاه ابنسینا شد و در سال 1390ش از رشتۀ علوم سیاسی فارغالتحصیل شد.
ب. جهتگیری در نگارش مقالات: مقالات مرتبط با اشخاص عمیقا دارای جهتگیری ارزشی است و متکی به منابع قابل اعتماد نیست. هر کسی اشخاص را به روش و میل خود معرفی کرده است و قاعدۀ مشخصی در معرفی افراد که حب و بغض در آن دخالت نکند، وجود ندارد. برای نمونه شما مقاله شهید اخلاصی را بخوانید؛ شما باخواندن این مقاله اصلا با خدمات و کارهای این شهید بزرگوار آشنا نمیشوید. مقاله عباس ابراهیمزاده مرور شود. همچنین موارد دیگر.
ج. محتوای فاقد اطلاعات دانشنامهای: در مورد 218 مدخل کتابها و نشریات هیچ اطلاعات دانشنامهای گردآوی نشده است. فقط فهرست کتابها است و بس که کاملتر از آن در سایتها موجود است. بالغ بر 226 مدخل شخصیتها هم قریب به اتفاق براساس زندگی نامه خود نوشت، مصاحبه با خود افراد یا منابع همسو نگار شده است. در مورد این افراد نیز اطلاعات دانشنامهای گردآوری نشده است. نوعا تک منبع هم است. در واقع نصف دانشنامه از اطلاعات دانشنامهای قابل اعتماد برخوردار نیست. سایر مدخلها نیز پشتوانۀ اطلاعاتی قوی آنها را حمایت نمیکند.
د. حاشیه روی و خروج از موضوع: اصل در مقالات دانشنامهای پرهیز از تکرار است. همانگونه که مداخل، الفاظ، عبارات نباید تکراری باشد، محتوا هم نباید تکرار شود. یعنی یک فرد در چند جا نباید بیاید. بلکه حداکثر کوشش صورت گیرد که در یک جا معرفی شود. اما در دانشنامۀ هزاره محتوا بهوفور تکرار شده است. برای مثال به شهید کاظمی حداقل سه بار در مداخل اقتدار ملی، اقتدار ملی و معرفی مجموعه مقالات پرداخته شده است. در حالیکه اصل این است که یک بار باید پرداخته میشد و تمام کارهای انجام شده توسط یک شخص و کارهای انجام شده در مورد ایشان همانجا میآمد. همچنین در محتوای مقالات نیز خروج از موضوع فراوان دیده میشود. دلیل طولانیشدن برخی مقالات همین خروج از موضوع است. مثل مقاله ایسوم تیمور.
هـ. پراکنش اطلاعاتی: مشکل دیگر محتوا این است که دستخوش پراکنش و تکثر روشی است. عناوین و اطلاعات جمعآوریشده در مورد افراد و مکانها متفاوت است. برای مثال مقالۀ ارزگان خاص، اشترلی و ایسوم تیمور با مقالات دیگر مقایسه شود. روش واحد در عنوان گزاری استفاده نشده است. حتی مقالات یک نویسنده دارای روش واحد نیست.
و. نارسایی عبارتی و محتوایی: واقعا برخی از مقالات هم از نظر محتوا دچار مشکل است و هم از نطر الفاظ و عبارات. بررسی همه ممکن نیست، فقط برای نمونه مقاله اسلام مرور شود. در این مقاله صرفا اسلام بهصورت کلی تعریف شده و بعد سیر ورود آن به خراسان بررسی شده است. اما توقع این بود که در گام نخست اسلام در افغانستان معرفی میشد؛ یعنی صورت تحقق یافته اسلام در افغانستان در زندگی مردم. در کنار آن به فرق کلامی، مذاهب اسلامی، گرایشهای مختلف، جریانهای اسلامی، تطورات اسلام و مشاهر اسلام در افغانستان بهصورت دقیق بررسی میشد تا خواننده با اسلام در افغانستان آشنا شود؛ نه اسلام انتزاعی که مقالات دانشنامهای فراوان در مورد آن نگارش شده است. پس از آن نسبت اسلام و هزارهها بررسی میشد؛ به عبارت دیگر جلوه اسلام در زندگی هزارهها. اما در این مقاله این کار صورت نگرفته است. صفحات پایانی این مقاله ربطی به مدخل ندارد؛ به جای معرفی دین و مذهب هزارهها مباحث جمعیتشناختی و پراکنش حغرافیایی هزارهها بررسی شده است. در این قسمت دقیقا با مقاله زیستگاه هزارهها تداخل دارد.
این مقاله از نظر عبارات نیز بسیار آشفته و متناقض است. برای مثال به عبارت زیر توجه شود: «هزارههای اهل سنت غزنی بیشتر ترکان کهناند که خود را تاجیک میدانند، ترکانی که در دوران پاشاهان غزنویان ساکن غزنی شدهاند. این ترکان برخی اکنون خودشان را ترک میدانند؛ اما در زبان، فرهنگ، آداب و رسوم و زندگی معیشتی و شیعه بودن هزاره هستند. برخی از این ترکان که در حقیقت هزاره اهل سنت هستند، خود را تاجیک میدانند.....» (ص 582) شما از عبارت فوق چه میفهمید؟!! عبارت فوق مثل آن ضرب المثل است که بنده خدا در حرم امام رضا استاده شده بوده میگفته یا امام حسین فدای دستان بریدهات شوم تو کی ظهور میکند.!!
دلیل این تناقضگویی استفاده از منبع شلغم شوربا است. دوستان گرامی به چنان منابعی چطور میشود اعتماد کرد؟ این عبارات پارادوکسی کال نشان میدهد که هیچ دقتی در کار نیست و هرچه در کتابها آمده آورده شده است.
در ادامه همین مقاله برای تکمیل شدن صفحات نحوه مواجهه حکومتها با هزارههای شیعه را بیان کرده است. در حالیکه از نظر فنی ربطی ندارد
اما سخن پایانی
دوستان از جمله جناب آقای شفایی در صحبتی که چند شب قبل داشت، بیان فرمودند که اصطلاحات دارای بارازشی چون شهید، جهاد و مقاومت، از دانشنامه حذف شده است؛ زیرا این دانشنامه بهعنوا یک متن مرجع علمی برای نسل جدید هزاره که در غرب رشد کرده است و با فضای انقلابی فاصله دارد و همچنین برای معرفی هزاره به مراکز و اشخاص علمی دنیای مدرن نگارش شده است. نسل جدید و دنیای نو با این اصطلاحات آشنایی ندارند.
اما سوال من از ایشان این است؛ جناب شفایی گرامی اگر نسل جدید هزاره در دنیای جدید با مفاهیم چون شهیدسازگاری ندارند، پس چرا هر ساله همین نسل برای رهبر شهید استاد مزاری تحت عنوان شهید مزاری برنامه میگیرند؟ ثانیا سوال من از شما بهعنوان شخصی که الان در دنیای غرب زندگی میکنید این است؛ اگر مراکز علمی غرب با شهید، جهاد، شهادت و استاد مشکل دارد، آیا با عناوین چون پایگاه امام صادق، امام حسن و پگاه پیروزی، امام علی نماد حکومت حق، افغانستان در کلام امام خمینی، افغانستان کانون مقاومت، اصول جامعهشناسی تبلیغ در افغانستان، اجوبه المسائل، استفتائات آیت الله محقق کابلی، اصول دین در پرتو نهج البلاغه، اعراب سورۀ فاتحه، اصول و شاخصهای تمدن نبوی، اعراب و توضیح عوامل ملامحسن، اصول نظام اداری از دیدگاه قرآن و حدیث، اسرار عدد چهل، اسلام در مقابل انحطاط و غربزدگی معاصر، اسلام و جامعهشناسی، اسلام و حکومت، احکام جهاد، آخرین پیامبر، ابوذر انقلاب، هفتهنامۀ انصاف، آداب عمرۀ قران و آداب بیماری و احکام وفات و دهها مدخل از این نوع کتابها، همینطور با عناوین چون مجاهد، عالم دین، مدرس و و مبلغ دینی مشکل ندارند؟ آیا جریانهای چون ائتلاف چهارگانه، ائتلاف هشتگانه، اتحاد انقلاب اسلامی افغانستان، اتحادیه مجاهدین اسلامی افغانستان و تشکلهای علمی چون اتحادیه اسلامی دانشگاهیان افغانستان، اتحادیه علمای افغانستان، انجمن شاعران انقلاب اسلامی افغانستان، انجمن طلاب حرکت اسلامی افغانستان و تشکلهای از این سنخ برای جهان غرب خیلی مقبولیت دارد؟ آیا شما میخواهید با این سنخ مدخلها هزاره را به جهان غرب معرفی کنید؟ از شنیدن و خواندن عناوین مذکور آیا تقارن معنایی میان هزاره و صورت دینداری غالب حاکم امروز در جامعۀ افغانستان تبادر نمیکند؟ غربیها برای شناخت هزاره به شناخت این سرمایههای فرهنگی و انسانی و آداب و رسوم چون آتش سرقبر روشنکردن، آتشخانه، آشو، آتش الغو، آردبریو و امثال آن نیاز دارد؟ اگر هدف شما معرفی مفاخر هزاره در غرب است، چه لزومی دارد که افراد مثل شهید ابوذر غزنوی اول به حزب اسلامی سنجاق شود؟ شاید رسانهها را بررسی کرده باشید که این دانشنامه برای خود هزاهها مرجعیت ندارد. آیا هزارهای که در جدل اول دانشنامه بهتصویر کشیدهشده برای دنیای امروز مطلوبیت دارد؟
با این وضعیت چگونه این کتاب مرجع قرار میگیرد و در کدام قسمت مرجع واقع میشود؟ چه دستآوردی برای جامعۀ هزاره دارد؟ لطفا روشن کنید که این کتاب را برای چه کسانی مینویسید؟ ایا محققین غربی که با روشهای علمی مدرن کاملا آشنا هستند به چنین کارهای بیبنیاد اعتماد میکنند؟
امان الله فصیحی
شورای سراسری هزاره های اهل سنت
مدتی است به خاطر مشکلات صحی, مشغول معالجه و تداوی هستم.
امروز فرصت شد به صفحات مجازی سری بزنم که متوجه شدم بحث دانشنامه هزاره داغ و جنجالی شده است. از طرفی هم عده ای از دوستان با توجه به این که اسم من هم جزو کارشناسان علمی، مشاوران وارزیاب دانشنامه هزاره آمده است، پرسیده بودند که موضعم را مشخض کنم.
عجالتا به عرض دوستان می رسانم این جانب نه تنها در هیج بخشی از دانشنامه هزاره عضویت نداشته ام، بلکه از مطالعه چند صفحه از جلد اول آن متوجه شدم که این دانشنامه ربطی به فرهنگ و تاریخ صحیح و و ا قعی یی هزاره ها ندارد. و داشته های فرهنگی و تاریخی و شخصیب ها و رجال برازنده و صادق هزاره تخریب ویا تحریف شده اند بنا بر این به هیچ عنوان دانشنامه مذکور مورد تایید این جانب نبوده ونمی باشد و من در یک سفری وقتی با آقای اسدالله شفایی مواجه شدم به شدت از او انتقاد کردم که چرا چنین چیزهایی را به نام هزاره ختم کرده است؟
تفصیل دیدگاهم در مورد دانشنامه هزاره در یک فرصت مناسب تقدیم دوستان عزیز خواهد شد ان شاء الله تعالی
استاد حاج کاظم یزدانی
در پیوند با دانشنامه هزاره
در روزهای پسین دانشنامه هزاره محور نقد و پرسشهای جدی و جدال برانگیز میان جماعت با سواد هزاره ها بود که از چشم من قبل از هرچیزی، پویایی و حساسیت این جامعه را نسبت به سرنوشت جمعی نشان میدهد. این حساسیت را میتوانه نشانه امیدوار کننده از فرایند بلوغ ذهنی هزاره ها و امکان فهم گذشته و آینده تعبیر کرد که من آن را سکانس نخست از یک تحول ارجمند میدانم.
پیش از وارد شدن به بحث اصلی این جستار، باید گفت که نیت و اقدام کارگزاران دانشنانه هزاره برای تدوین یک روایت جامع از ساختار، بافتار، سرزمین، فرهنگ، اسطوره، دلبستگی، وابستگی، و هر آنچه که عناصر هویت قومی جامعه هزاره را میسازد سخت ارجمند و ستایشبرانگیز است. حالا که نقد محتوایی بر محتوای ویراست شده چاپ دوم جلد اول این دانشنامه بالا گرفته است، نخست این پرسش مطرح میشود که مراد کارگزاران دانشنامه از کاربرد واژه {هزاره} در این دانشنامه چیست؟
Oslo
در روزهای پسین دانشنامه هزاره محور نقد و پرسشهای جدی و جدال برانگیز میان جماعت با سواد هزاره ها بود که از چشم من قبل از هرچیزی، پویایی و حساسیت این جامعه را نسبت به سرنوشت جمعی نشان میدهد. این حساسیت را میتوانه نشانه امیدوار کننده از فرایند بلوغ ذهنی هزاره ها و امکان فهم گذشته و آینده تعبیر کرد که من آن را سکانس نخست از یک تحول ارجمند میدانم.
پیش از وارد شدن به بحث اصلی این جستار، باید گفت که نیت و اقدام کارگزاران دانشنانه هزاره برای تدوین یک روایت جامع از ساختار، بافتار، سرزمین، فرهنگ، اسطوره، دلبستگی، وابستگی، و هر آنچه که عناصر هویت قومی جامعه هزاره را میسازد سخت ارجمند و ستایشبرانگیز است. حالا که نقد محتوایی بر محتوای ویراست شده چاپ دوم جلد اول این دانشنامه بالا گرفته است، نخست این پرسش مطرح میشود که مراد کارگزاران دانشنامه از کاربرد واژه {هزاره} در این دانشنامه چیست؟